يا مقلب القلوب و الابصار   يا مدبر اليل و النهار   يا محول الحول و الاحوال   حول حالنا الي احسن الحال

رسيد مژده که آمد بهار و سبزه دميد

.:::.سال نو مبارک.:::.

و ما در اين لحظه ، در اين نخستين لحظات آغاز آفرينش ، نخستين روز خلقت ، روز اورمزد ، آتش اهورايي نوروز را باز برمي افروزيم.

در آن هنگام که مراسم نوروز را به پا مي داريم ، گويي خود را در همه ي نوروزهايي که هر ساله در اين سرزمين برپا ميکرده اند ، حاضر مي يابيم و در اين حال ، صحنه هاي تاريک و روشن و صفحات سياه و سفيد تاريخ ملت کهن ما در برابر ديدگانمان ورق مي خورد . ايمان به اين که نوروز را ملت ما هر ساله در اين سرزمين برپا مي داشته است ، اين انديشه هاي پر هيجان را در مغزمان بيدار مي کند که : آري ، هر ساله! حتي همان سالي که اسکندر چهره ي اين خاک را به خون ملت ما رنگين کرده بود ، در کنار شعله هاي مهيبي که از تخت جمشيد زبانه مي کشيد ، همان جا ، همان وقت ، مردم مصيبت زده ي ما نوروز را جدي تر و با ايمان بيشتري بر پا مي کردند.

نوروز روز نخستين آفرينش است که اورمزد دست به خلقت جهان زد و شش روز در اين کار بود و ششمين روز ، خلقت جهان پايان گرفت و از اين روست که نخستين روز فروردين را هورمزد نام داده اند و ششمين روز را مقدس شمرده اند.

چه افسانه ي زيبايي ، زيبا تر از واقعيت! راستي مگر هر کسي احساس نمي کند که نخستين روز بهار ، گويي نخستين روز آفرينش است ؟ اگر روزي خدا جهان را آغاز کرده ، مسلماً آن روز ، اين نوروز بوده است . مسلماً بهار نخستين فصل و فروردين نخستين ماه و نوروز نخستين روز آفرينش است .هرگز خدا جهان را و طبيعت را با پاييز يا زمستان يا تابستان آغاز نکرده است . مسلماً اولين روز بهار ، سبزه ها روييدن آغاز کرده اند و رودها رفتن و شکوفه ها سرزدن و جوانه ها شکفتن ، يعني نوروز.

بي شک ، روح در اين فصل زاده است و عشق در اين روز سر زده است و نخستين بار ، آفتاب در نخستين نوروز طلوع کرده است و زمان با وي آغاز شده است.

نوروزتان پيروز