1به هر حالي كه باشي با خدا باش
رجب ايستگاهي بود كه قطار زمان در آن به وعده ي خود وفا كرد و كعبه آرامگه آن
موعود شد . اقامتش در زمــين . اقامه ي قيــامت بود و بعثـت دوباره ي خجســـتگي .
آسمان مي گفت آن
دم با زمين
گر قيامت را نديدســــــتي ببين
علي شكوفا ترين گلبن باغ ولايت است . به ذوالفقارش راه ها را گشود و به خــــطبه هايش دل ها را فتح كرد .
نه آن چنان بود كه بتوان به مدحش آورد و نه آن چنان است كه از ثنايش گريزي باشد . چون رود خروشيد . چون ستاره تابيد . چون كوه استواري كرد و چــون خود علــي بود .
ماه نبوت را ياري مبارك بود . مام ولايت را شويي در خور و امامت را پدري فخـرآفــرين .
از علي چه بگوييم كه از جامه ي مندرس لفظ براي او تشريفي نيست . او كـــــه خود آفرينندۀ بلاغــــت و حق گزارنده ي فصاحــت بود چگونه به دام سخن تن در دهد؟ پس همان به كه خمو شانه نامش را ترنٌم كنيم و در دل ضيافتي از يادش برپا .
☼☼☼
اكنون بـدر مــي درخشد . احـد بر خود مـــي بالد . خـندق پاي بر زمـــين مي كوبد . حـنين فرش مي گسترد . ذوالفقار غبار از خود مي روبد . خيبر به درباني ايســـتاده است . جبرئيل به قول و غزل مجلس آراسته است و دختر خورشيد به ضيافتگاه ابد گام مي گذارد ضيافتگاهي كه همـــــــت ابراهيم ســــنگفرش آن است . مـــعصوميت اسماعيل سقف آن و يك تاريخ كرامت و بزرگي سنگ و گل آن . اين جا فقط عــلي را كم دارد و او با همين حضورش هم خوبي ها را اجابت مي كند و خاتم كعبه نگين خود را مي يابد .
روزبه بيتا
13/09/2003 11:00 ص
www.roozbehbita82.bravehost.com
ميسر نگردد به كس
اين سعادت به
كعبه ولادت به مسجد شهادت
***
شب نوزدهم ماه رمضان سال 40 هجري علي بن ابيطالب عليه السلام درضيافت دخترش ام كلثوم مي باشد . دختر براي پدر افطاري مهيا نموده است . در سفره ي ساده نان و نمك و شير فراهم مي آورد . علي از ميزبان مي خواهد از فراهم آوردن دو نوع خورشت خودداري كند . از وي ميخواهد شيـــــر را از سفره بردارد ! علي با نان و نمك افطار مي كند و شب را در منزل دختر به بيتوته به سر مي برد . علي شب زنده دار و بي قرار است . همواره از اطاق بيرون آمده و چشم به آسمان مي دوزد و با خداي خويش نجوا مي كند . همانند كسي كه منتظر عروج به آسمان ملكوت باشد . همواره چشم به ان سو دوخته است .
سپيده دم هنگام مطلع فجر روانه ي مسجد و مسلخ عشق مي گردد . در هنگام حركت از منزل مرغابي ها در جلوي پاي وي پر مي كشند و نوحه گري ميكنند . حضرت فرمود رها كنيد اينان نوحه گرانند .
انگار اوضاع دگرگون است ! شب عجيبي به
پايان رسيده است . لحظه ها رخ دادهاي غيرعادي را نويد مي دهند ! امام همام وارد
مسجد مي شود با صداي اذان دل نشينش طلوع فجر را بر خفتگان خبر مي دهد و آنان را به
نماز در مسجد فرا مي خواند ...
... سجده ي دوم ركعت اول نماز است . ناگهان فرياد كج انديش بد خواه بر مي خيزد
شمشير
را بالا ميبرد و بر فرق فلق فرود
مي آورد . سپيده ي ديگري شكافته و انفجار نور رخ مي دهد !
فرياد موحد زمان در مسلخ توحيد اين چنين آوا سر مي دهد
فزت و رب الكعبه
...
رضوان خـــــدا
بر سينه ي اندوهناك و فرق چاك چاك
و چهره ي
خونين و تابناك و روان شاد پاكش باد .
2003/11/08
10:20 pm
روزبه بيتا